۱.

صحبت کردن درباره آثار هنری جادوی اونارو از بین نمی‌بره.

 

۲.

وقتی وارد یه موزه میشیم ناخودآگاه چشامون باز میشن. مایی که تا دم در موزه دنبال آشغالای ریخته شده تو  خیابونا و دیوارای بد رنگ شده و ساختمونای زشت ساخته شده می‌گشتیم، تا پامونو توی موزه میذاریم موتور جستجوگر مغزمون شروع به گشتن دنبال زیبایی میکنه. اونجا به آثار هنری نگاه میکنیم و با مشقت زیاد سعی میکنیم معنای اونارو بفهمیم.

عکس زیر ابتدا توی نگارخانه ویکتوریای بزرگ به نمایش گذاشته شد. این عکس معروف‌ترین اثر جف وال کاناداییه. منتقدین و مؤسسات هنری زیادی بارها این اثر رو ستودن و اونو توی نمایشگاه‌ها و موزه‌های بزرگی (مثل تیت مدرن لندن و هنرهای معاصر لوس آنجلس) به نمایش گذاشتن. اسمش هست تصویری برای زنان و در حال حاضر توی مرکز ژرژ پمپیدو نگهداری میشه:

تصویری برای زنان، جف وال، ۱۹۷۹ 

این اثر رو میشه درباره تصنع و سلطه دونست. دوربین رو به آینه است و ظاهراً جف وال که در سمت راست دوربین دیده میشه به مدل دستور داده که یه ژست خاصی بگیره. اما چیزی که حاصل شده یه ژست متزلزل و تصنعیه. این زن نمیتونه خودش باشه چون میدونه اسیر سلطه عکاسه.

وقتی از کنار این عکس رد میشی نمیتونی بش نگاه نکنی. چون توی معتبرترین موزه‌های جهانه و خالقش از مشهورترین عکاسای جهانه. مجبوری بایستی، با دقت نگاه کنی و بش فکر کنی. و این باعث میشه پیام عکس رو بفهمی.

یا مثلاً عکس زیر صنوبرها از انسل آدامزه. وقتی می‌ایستی و بش نگاه میکنی احتمالاً یاد مرگ می‌افتی. یاد این می‌افتی که زمانت تو این دنیا محدوده. متاسفانه ما به طور معمول به این چیزا فکر نمیکنیم. این موزه است که با ارج نهادن به این آثار ما رو وادار میکنه که این حقیقت مهم رو به خودمون یادآوری کنیم:

 صنوبرها، انسل آدامز، ۱۹۵۸

 

۳.

با این پیش‌زمینه ذهنی گشت و گذاری زدم توی فضای مجازی و سعی کردم با ذهنی موزه‌ای به عکسای چندتا از عکاسای اینستاگرام نگاه کنم:

 

چشمان تو با فریاد خاموشش، آیدا عباسی، ۱۳۹۵ 

این عکس از آیدا عباسی است. جثه کوچیک دختری رو نشون میده که در حضور برجسته زنان میانسال پایمال شده. چاره‌ای نداری جز اینکه تاسف بخوری برای دختر بیچاره‌ای که نگاه معصومانه‌اش به سمت بزرگترهاست. اما بزرگترها چه چیزی برای ارائه دادن دارن؟ تو چهره زن سمت چپ ابتذال موج میزنه. اون خودشو غرق امور بی‌اهمیت می‌کنه. زن سمت راست در عین سادگیش مضطربه. بخوبی میشه دید که دخترک ترسیدن رو از این یاد گرفته. و اما مهم‌تر از همه زن پشتیه است. اون یه معلم اخلاقه که خودش سالهاست که سرکوب شده. این اثر رو میشه یه عکس خبری دونست: «دختران در جامعه ما سرکوب میشوند.»

 

این عکس از ایمان رفیعی است:

 کتابهای در زنجیر، ایمان رفیعی، ۱۳۹۴

وقتی در مجموع نگاهش میکنم یه مکعبه. ابعاد و زوایاش کامل و بینقص نیست؛ اما قابل قبوله. اما وقتی از نزدیک نگاه میکنم می‌بینم تشکیل شده از صدها کتاب متفاوت. رمان، جزوه درسی، شعر، فلسفه، تاریخ و... هرکدومشون تشکیل شدن از هزارتا لغت و ایده‌ها و احساسات متناقض.

من با این مکعب همذات پنداری می‌کنم. چون بم یادآوری میکنه که با وجود تمام تناقضات و تداخلات درونیم، میتونم آدم معقول و قابل قبولی باشم.

 

۴.

برداشت ماها از یه اثر ممکنه خیلی با همدیگه فرق بکنه. ممکنه حتی با برداشت خالق اثر هم فرق بکنه. مثلاً عنوان عکس آیدا عباسی با تعبیر من زیاد همخونی نداره: «چشمان تو با فریاد خاموشش»

زیر عکس ایمان رفیعی هم شعری نوشته شده که با «کتابهای در زنجیر» شروع میشه!