رهایی از اهمال‌کاری به کمک هنر، هایدگر و دیگران

اهمال‌کاری یا تعلل یعنی اینکه یک کاری پیش روی شما قرار داشته باشد اما نتوانید آن را شروع کنید. ژست انجام دادن کار بگیرید و به کسانی که در اطراف شما هستند بگویید کار دارم، ولی عملاً در سایت‌های خبری و گروه‌های تلگرام و جاهای دیگر بچرخید. چرا؟ چون حسش نیست! عوضش وارد Google Earth می‌شوید تا ببینید مردم دهات‌های ایرلند چطور زندگی میکنند. یا فعلاً در سایت‌های خاک‌برسری وقت میگذرانید تا بعداً حس انجام دادن کار بیاید. همه همینطوری هستیم. موارد زیر شاید بتوانند کمک کنند:

 

۱. تمرکز

به تصویر زیر نگاه کنید:

 کلیسای سن موریتز، آوگسبورگ، جان پاسون، ۲۰۱۳

 

معمار این کلیسا یک چیز را به خوبی میدانست: برای اینکه توجهمان به یک امر مهم جلب شود نیاز به آرامش، وضوح و فضای خالی داریم. رنگ سفید دیوارها، دکوراسیون مینیمالیست اتاق و سادگی تمثال‌ها ترفندهای صرف زیباشناختی نیستند؛ آنها مأموریت دارند توجه ما را به یک حقیقت مهم جلب کنند: «حضرت عیسی متحمل رنج‌های بزرگی شد، اما شرافتمندانه زندگی کرد.» این حقیقت بارها گفته شده اما برای اینکه مفهوم آن را عمیقاً درک کنیم باید خیلی چیزها را حذف کنیم. باید با هر چیزی که باعث حواس‌پرتی میشود مبارزه کنیم. به نام یک امر مهمتر، باید از امور مهم زیادی صرف نظر کنیم. هر چیزی که باعث شادی و سرگرمی شما میشود دشمن شماست. فقط هم به ایده‌ها تکیه نکنید، عملاً سرگرمی‌ها را از خودتان دور کنید. اینترنت را قطع کنید. موبایلتان را خاموش کنید. میزتان را خلوت کنید.

 

هایدگر باور داشت یکی از مشکلات بشر این است که بلد نیست خودش باشد. او میگفت دنیای مدرن انسان را وادار میکند کاری را انجام دهد که همه انجام میدهند. و لذا انسان اصالت و اعتبار خود را از دست میدهد و تبدیل می‌شود به «یک-کسی» (Das Man). برای اینکه انسان اصالت خود را بازیابد باید از چیزی فاصله بگیرد که او «پچ پچ» (Das Gerede) نامید. منظور او برنامه‌های تلویزیونی، روزنامه‌ها، صحبت‌های خاله‌زنکی و حواشی بود. او خودش از تلویزیون و از شهرهای بزرگ متنفر بود و در کلبه‌ای در جنگل سیاه فرایبورگ زندگی میکرد.

 

۲. فرجه شما به پایان خواهد رسید.

دوران مدرسه یا دانشگاه را به یاد بیاورید. از روز اولی که ترم شروع میشود شما فرصت دارید درستان را بخوانید. اما (بیایید اعتراف کنیم) هیچکس در ابتدای ترم درس نمی‌خواند. چون تا زمانی که نزدیکی روز امتحان را حس نکنید تلاش نخواهید کرد. این یک قانون است. اگر می‌خواهید کار مهمی در زندگی خود انجام دهید باید محدود بودن وقتتان را به خودتان یادآوری کنید. میزتان را با یک جمجمه تزئین کنید، دیوار اتاق را با عکسی از یک جنازه یا یک قبرستان بیارایید. روی پس‌زمینه لپ‌تاپ من عدد ۲۴۳۹ ثبت شده. میانگین عمر در ایران ۷۴ سال است. با این حساب فقط ۲۴۳۹ هفته از عمرم باقی مانده. این رقم خیلی بزرگ نیست. محدود است. راحت میتواند تلنگر وارد کند. به خصوص شنبه‌ها که باید یک رقم از آن کم کنم. و به خصوص که میدانم سالهای آخر عمرم این شکلی خواهم بود:

نگاه نکن!، آیدا رسولی، ۱۳۹۴ عکس از: آیدا فرخاد رسولی

صبحها ساعت ۹ از خواب بیدار میشوم. پوشکم را عوض میکنند. بدون اینکه حتی یک ذره اشتها داشته باشم و با تقلای فراوان دو لقمه غذا میخورم. پشت‌بندش مخلوطی از قرص‌های جورواجور با اسامی عجیب و یک لیوان آب. خشکی گلویم را به رویم نمی‌آورم. درد مفاصلم را اما همه می‌دانند. با عصا و به سختی خودم را به پارک می‌رسانم و آنجا به سنگفرش‌ها خیره می‌شوم. صبح را به شب رساندن برای من یک دستاورد است. پس هرکاری دارم بهتر است همین الان دست به کار شوم.

 

وقتی در جریان یک سخنرانی از هایدگر پرسیدند چگونه اصیل زندگی کنیم، سریع و موجز پاسخ داد «باید در قبرستان زندگی کنید.»

 

۳. بچسبید.

همه ما میدانیم که وقتی غرق در کاری میشویم هیچ چیز لذت‌بخش‌تر از آن وجود ندارد. مشکل اینجاست که برای رسیدن به این حالت باید از مانع اضطراب عبور کنیم. میهای چیکسنتمیهای روانشناس امریکایی مجاری‌تبار حالتی را توصیف می‌کند که او شناوری یا جریان نامید. جریان عالی‌ترین تجربه انسانی است. یعنی وقتی کاری انجام میدهید که شما را کاملاً از دنیای اطرافتان جدا میکند و ده ساعت مشغول بودن مثل ۵ دقیقه میگذرد. به جریان رسیدن بستگی به این دارد که به مدت طولانی اضطراب را تحمل کنید و بچسبید به کاری که پیش روی شماست. باید به مدت طولانی مقاومت کنید و وارد اینستاگرام نشوید. مقاومت کنید و موبایلتان را باز نکنید. مقاومت کنید و بیخیال اینترنت شوید.

 

۴. به خودتان سخت نگیرید.

شما یک وقت‌تلف‌کن بالفطره هستید. مثل همه مردم. هرقدر تلاش کنید باز هم قسمت زیادی از وقتتان را تلف خواهید کرد. پس زیاد خودتان را برای وقتی که تلف کرده‌اید سرزنش نکنید. اگر تا الان چهار ساعت از امروز را تلف کرده‌اید هنوز ده ساعت پیش روی شما قرار دارد. مسأله این است که میخواهید کار مهمی در زندگی خود انجام دهید. همین.

ذهنی موزه‌ای

۱.

صحبت کردن درباره آثار هنری جادوی اونارو از بین نمی‌بره.

 

۲.

وقتی وارد یه موزه میشیم ناخودآگاه چشامون باز میشن. مایی که تا دم در موزه دنبال آشغالای ریخته شده تو  خیابونا و دیوارای بد رنگ شده و ساختمونای زشت ساخته شده می‌گشتیم، تا پامونو توی موزه میذاریم موتور جستجوگر مغزمون شروع به گشتن دنبال زیبایی میکنه. اونجا به آثار هنری نگاه میکنیم و با مشقت زیاد سعی میکنیم معنای اونارو بفهمیم.

عکس زیر ابتدا توی نگارخانه ویکتوریای بزرگ به نمایش گذاشته شد. این عکس معروف‌ترین اثر جف وال کاناداییه. منتقدین و مؤسسات هنری زیادی بارها این اثر رو ستودن و اونو توی نمایشگاه‌ها و موزه‌های بزرگی (مثل تیت مدرن لندن و هنرهای معاصر لوس آنجلس) به نمایش گذاشتن. اسمش هست تصویری برای زنان و در حال حاضر توی مرکز ژرژ پمپیدو نگهداری میشه:

تصویری برای زنان، جف وال، ۱۹۷۹ 

این اثر رو میشه درباره تصنع و سلطه دونست. دوربین رو به آینه است و ظاهراً جف وال که در سمت راست دوربین دیده میشه به مدل دستور داده که یه ژست خاصی بگیره. اما چیزی که حاصل شده یه ژست متزلزل و تصنعیه. این زن نمیتونه خودش باشه چون میدونه اسیر سلطه عکاسه.

وقتی از کنار این عکس رد میشی نمیتونی بش نگاه نکنی. چون توی معتبرترین موزه‌های جهانه و خالقش از مشهورترین عکاسای جهانه. مجبوری بایستی، با دقت نگاه کنی و بش فکر کنی. و این باعث میشه پیام عکس رو بفهمی.

یا مثلاً عکس زیر صنوبرها از انسل آدامزه. وقتی می‌ایستی و بش نگاه میکنی احتمالاً یاد مرگ می‌افتی. یاد این می‌افتی که زمانت تو این دنیا محدوده. متاسفانه ما به طور معمول به این چیزا فکر نمیکنیم. این موزه است که با ارج نهادن به این آثار ما رو وادار میکنه که این حقیقت مهم رو به خودمون یادآوری کنیم:

 صنوبرها، انسل آدامز، ۱۹۵۸

 

۳.

با این پیش‌زمینه ذهنی گشت و گذاری زدم توی فضای مجازی و سعی کردم با ذهنی موزه‌ای به عکسای چندتا از عکاسای اینستاگرام نگاه کنم:

 

چشمان تو با فریاد خاموشش، آیدا عباسی، ۱۳۹۵ 

این عکس از آیدا عباسی است. جثه کوچیک دختری رو نشون میده که در حضور برجسته زنان میانسال پایمال شده. چاره‌ای نداری جز اینکه تاسف بخوری برای دختر بیچاره‌ای که نگاه معصومانه‌اش به سمت بزرگترهاست. اما بزرگترها چه چیزی برای ارائه دادن دارن؟ تو چهره زن سمت چپ ابتذال موج میزنه. اون خودشو غرق امور بی‌اهمیت می‌کنه. زن سمت راست در عین سادگیش مضطربه. بخوبی میشه دید که دخترک ترسیدن رو از این یاد گرفته. و اما مهم‌تر از همه زن پشتیه است. اون یه معلم اخلاقه که خودش سالهاست که سرکوب شده. این اثر رو میشه یه عکس خبری دونست: «دختران در جامعه ما سرکوب میشوند.»

 

این عکس از ایمان رفیعی است:

 کتابهای در زنجیر، ایمان رفیعی، ۱۳۹۴

وقتی در مجموع نگاهش میکنم یه مکعبه. ابعاد و زوایاش کامل و بینقص نیست؛ اما قابل قبوله. اما وقتی از نزدیک نگاه میکنم می‌بینم تشکیل شده از صدها کتاب متفاوت. رمان، جزوه درسی، شعر، فلسفه، تاریخ و... هرکدومشون تشکیل شدن از هزارتا لغت و ایده‌ها و احساسات متناقض.

من با این مکعب همذات پنداری می‌کنم. چون بم یادآوری میکنه که با وجود تمام تناقضات و تداخلات درونیم، میتونم آدم معقول و قابل قبولی باشم.

 

۴.

برداشت ماها از یه اثر ممکنه خیلی با همدیگه فرق بکنه. ممکنه حتی با برداشت خالق اثر هم فرق بکنه. مثلاً عنوان عکس آیدا عباسی با تعبیر من زیاد همخونی نداره: «چشمان تو با فریاد خاموشش»

زیر عکس ایمان رفیعی هم شعری نوشته شده که با «کتابهای در زنجیر» شروع میشه!